خاطرات  روزمره ی من

خاطرات روزمره ی من

بفرمایید دم در بده
خاطرات  روزمره ی من

خاطرات روزمره ی من

بفرمایید دم در بده

لطیفه:اولیای قلابی

رضا نمیخواست بره مدرسه و نرفت


مدیر به خونشون زنگ زدو گفت:چرا رضا به مدرسه نیومده؟


رضا صداشو کلفت کردو برداشتو گفت:چون رضا مریض بود


مدیر که فهمید پشت تلفن کیه گفت:شما کدام یک از اولیای رضا هستید؟؟؟


رضا:اقا اجازه....من بابام دیگه...............

نظرات 3 + ارسال نظر
نیایش احمدی چهارشنبه 12 آذر 1399 ساعت 15:06

عالیییی

ممنون

مهدی سه‌شنبه 11 آذر 1399 ساعت 21:13

برای شروع خوب و جذاب بود موفق باشی

ممنون.امیدوارم خوشتون بیاد

الهه سه‌شنبه 11 آذر 1399 ساعت 20:52

عالی بود

ممنون.خوشحالم‌خوشحالی

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.