خاطرات  روزمره ی من

خاطرات روزمره ی من

بفرمایید دم در بده
خاطرات  روزمره ی من

خاطرات روزمره ی من

بفرمایید دم در بده

تصادف وووویییییی

سلام ما داشیم از مهمومی اروم تو کوچه میرفتیم°ـــــــــــــــ°

که یکهو یه ماشینه زد به طرف دری که من بهش چسبیده بودم.ـــــــــــــ.خوش حالم چیزیمون نشد(و ماشین)من اول فکر کردم ماشین له شد

باید گوسفند قربانی کنیم

←∞ــــــــــــــــــــــ∞→

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.